۲۷- فامیلیه قم.یشی !

۱- یه خانومه هست اغلبه صبحا می بینمش مسیرمون یکیه تا ونک. سنشم کم نیست. لااقل زیر ۲۷ ۲۸ نیست. همیشه تابستون زمستون هم نداره یه روسرس ساتنه کوتاه سرش می کنه. موهاشم مه یه کم صاف نیست و چتری می ریزه رو پیشونیش. خوب به من چه؟!‌ ولی چون بعضی وقتا برگشتنه هم می بینمش پس حتما یه جایی مشغول به کاره. فقط نمی دونم اونجا کجاس چون این خانومه هر روز ، هر روزه هر روز ، یه رژ لبه قرمزه قرمزه قرمز ، از اون جیگریای خیلی جیگر می زنه و تازه جون لباش کوچولوهه دوره بیرونه لبشم می کشه. در ضمن پوستشم سفیده سفیده. یهنی دقیقا اون رژش تو چشمه! خیلی دلم می خواد بدونم کجا کار می کنه یا کارش چیه!!!!

۲- معمولا اگه قرار باشه کسی بوی غذا بده این زنای بدبختن که اشپزی می کنن و بعدشم خیلی ....هستن که حموم نمی رن. ولی امروز صبح که کناره یه اقاهه وایستادم بوی قورمه سبزی می داد!‌ دارم به تجربیاتم شک می کنم.

۳- یه بنده خدایی این چن روزو واومده بود پیشمون. بعد گفت چار پنج نفری این اواخر خیلی کمکش کردن و اینا به دلایلی که بماند و حالا می خواد یه چیزی واسشون بخره که مثلا ازشون تشکر کنه. گفتم چی؟ گفت تاپی تی شرتی چیزی... مام بردیمش بیرون و این مغلزه اون مغازه ،  گفت نه. داشتیم از جلوی یه مغازهه رد می شدیم که بلوزاشو زده بود ۲۵۰۰ تومن. گفت اهان! اینا خوبن ! یه کم نیگا کرد گفت بریم جلو تر. رفتیم و زرتی پرید تو یه مغلزه که تاپاشو زده بود ۱۳۰۰!!!!!! ۴ تا خرید ... گفتم خوبهمی خوای تشکر کنی اگه می خواستی کادوی مثلا تولد بگیری چه می کردی؟!!!!

۴- یه جا که عمرا یادم نیس کجا بود خوندم: بغض بزرگترین اعتراضه..... اگه بترکه دیگه اعتراض نیست،  التماسه

خوب منم بغضم ترکید ،  خیلی سعی کردم نترکه ولی نشد. بهر حال از اونجایی که از التماس خوشم نمیاد. عمرا اگه خوشحال بشم اون کارو واسم بکنی.

۵- به زور ورم داشتن بردنم سینما . اونم چی؟ دایره زنگی! هر چی التماس کردم بابا بیخیال من شین من اصلا همین بیرون می شینم شما برین ببینین بیاین گفتن نه. گفتم من می رم اون یکی سالن یه فیلمه دیگه حداقل. همسر زندگی گفت ناراحت می شنا. بهشون بر می خوره. منم که حرف گوش کن گفتم باشه. ۲۵ سی دیقه بیشتر نتونستم بشینم. زدم بیرون. اخه دیگه داشتم بهخودم فحش می دادم. بابامو اوردم جلو چشمم بسکه خودمو زدم!  یه ساعت و نیم بیرون تو خیابونا اونم کدوم خیابون؟ خیابون فلسطین و اون مغازه کت شلوار فروشیا!‌ رژه رفتم تا دوستان تشریف بیارن بیرون. حالام که اومدن مگه ول می کنن. یکی یکی واسم تعریف می کنن چی شد باقیش. می گم بابا اگه می خواستم بدونم که می شستم می دیدم!‌

۶- به زودیه زود البومه نمی دونم چی چیه پسر خاله ما هم میاد بیرون. می گم قبلنا هر کی قهر می کرد می رفت خواننده می شد این یکی می فکرم بهده اینکه البوممه اومد بیرون حتما می قهره دیگه! چن وقت پیش ممد اقا یکی از اهنگاشو واسه جمع گذاشت که حال کنن پسرش چی خونده و چه صدایی داره! بماند که وقتی نظر خاله فری رو پرسید اونم نه ور داشت نه گذاشت زرتی گفت صداش ای بد نیس ولی تو دماغی می خونه! ممد اقا بد بخت خشکش زد نمی دونست باید چی کار کنه شروع کرد جک گفتن! نسی بهش گفت به به چه خوشگله شعرش بلوتوثش کنین. گفت نه، لو می ره !!!!!

۷- دیروز پریروز مامان در دفاع از اینکه داشتیم فامیلیه پسرخاله مونو مسخره می کردیم که حالامثلا می خواد با چه اسمی خودشو معرفی کنه و اینا ، گفت : برای چی هی مسخره می کنین  اصلا شماها عادتتونه واسه یکی دست بگیرین و نمی دونم چی چی و چی چی . از این قمی شی ۷۰ ساله که گوش می دین که خیلی بهتره . اصلا مگه همین قم یشی فامیلیش چیه مگه؟!!!!

یهو خونه مثه بمب منفجر شد. همسر زندگی داشت هندونه می خورد بیچاره نزدیک کارش به بیمارستان بکشه بسکه خندید و سرفه کرد.  البته بهدش کلی حاشو گرفتیما من و نسی کی چرامامانه مارو مسخره کرده ولی خوب بهر حال ....!‌ 

۸- من با این لاک جدیده که گرفتم دارم کلی حال می کنم! به درک که شکله دیوونه ها شدم! به درک که احساسه بدی دارم این چن روزه! به درک که اعصابم بهم ریخته!به درک که فک می کنم ........! به درک که هیچ حمایت عاطفی ای تو این دوران ندارم! به درک که هی فک می کنم !!!!!!!!!!!!!!!! عوضش این لاک جدیده خیلی خوش رنگه! عوضش رفتم موهامو سشوار کشیدم نصفشو نصفه دیگه شم حال نداشتم بکشم و الان موهام عین این فشنی ها وایستاده! خیلی هم خوشگل تر! حالا تو هی راه برو و از اینکه از دستت ناراحتم و باهات نمی حرفم نچ نچ کن و اه بکش!

۲۶- اعصاب ندارما

۱- بهد اینکه مسواکای جدیدمونو جایگزین قبلیا کردم که رنگاشم عوضیدم و ایندفه ابی ماله همسر زندگیه و قرمز مال من، از تو اتاق خواب داد می زنم که: حواستو جمع کنا، مسواک قرمزه ماله منه. همسر زندگی در حالیکه داره مسواک می زنه می گه اووووههه ، چه خبره داد می زنی؟ تازه از خدات باشه مسواکتو به دهن مبارکم بزنم . می گم من که ناراحت نمی شم ولی اگه کچلی گرفتی به من هیچ ربطی نداره. نیای داد و بیدادشو سر من بکنی!

۲- اه اه اه ... یکی دو روز بسیار گند رو پشت سر گذاشتم. اینقد عصبانی و روانی بودم که همه رو از دم یه گاز گرفتم! می خواستن دم پرم نیان. به من چه؟!

۳- دیروز به مناسبت م... شدن نون خامه ای خریدم رفتم خونه و خونه رو گذاشتم رو سرم که مبارکه،هورا،اخ جون... و این حرفا که همسر زندگی می گه چی شده مگه؟ بهش می گم. می گه : دیوونههه! اینم شیرینی دادن داره اخه؟ این همه سر و صدا راه انداختی که چی؟همه از خداشون مامان بشن.  با عصبانیت نگاش می کنم و میگم خوبه حالا الان سه تا بابا بودیمنو بگو به فکر کی هستم (در حالیکه با عصبانیت دارم میرم که جهبه شیرینی رو از جلوش بردارم. شروع می کنم به داد زدن) خوبه حالا گند کاریاتو جبران نکنم؟ اگه الان شیکمم شده بود اینقد خوب بود؟ .... واقها که ، باید هیچ کاری نمی کردم و قیافت و اون موقه می دیدم که کاسه چه کنم چه کنم دس گرفتی و به غلط کردن افتادی!!!!   (.... خیلی دیگه). همسر زندگی(در حالیکهخشکش زده و با دهن باز داره نگام می کنه):  من واقعا متاسفم. نمی خواستم این جوری بشه. منو ببخش. تو رو خدا. من تحملشو ندارم. مخصوصا ۳ تا ، حالا اگه یکی بود باز می شد یه کاریش کرد !!! من: ............. (بهد از دو سه دیقه:) اصلا لازم نکرده تو شیرینی بخوری  

۴- از بس از آشپزی بدم میاد همیشه تند تندکی همه چیزا رو با هم می ریختم تو قابلمه و یه چیزی درس می کردم و خلاص. دیروز که اهصابم هم خورد بود رفتم که واسه نهار امروز قیمه دزست کنم. با ارامش کامل همه چیز سر جای خودش و به جاش ریخته شد و دیگه به قل قل افتاده بود که دیدم بهههه ، چه بویی راه افتاده! خوشمزه! کلی به خودم تبریک گفتم و خوشحال خوشحال دیگه ساعتای ۵/۹ زیرش و خاموش کردم و اومدک که سیب زمینی سرخ کرده ها رو کنارش بذارم که دیدم وا !!! چرا خورشته اینجوریه؟ بهد از کلی تفحص فهمیدم که لیمو امانی توش ننداختم (اخه همسر زندگی لیمو امانی می دوسته) حالام نمی دونم یهنی می شه لیمو امانی رو جدا پخت بهد انداخت تو خورشت آیا ؟!!! (نمی دونم واقعا به ۴تادونه لپه و اب و ۲ تا تیکه گوشت چرا می گن غذا؟ من که لپه هاشو تا جاییکه بشه نمی خورم .... اخه ادم دل درد می گیره )

۵- جوشکاره بعد یه هفته اومد خونمون. وردستش یه خانوم بود!!!

۲۵- لوسیدن!

۱- ای خدا یا منو بکش یا به خواب ابدی ببر ولی زیر خاک نبر که از تاریکی می ترسم و از تنهاییم بدم میاد.... اگه خواستی ببری اینا رو هم باهام بفرست ٬ تنها نباشم!!!

همینی که هست٬ ناراحتی خود دانی. برو یه فکری واسه خودت بکن راحت شی. من حوصله ندارم

۲- وای خدا که دیشب چه حالی کردم من!  خودم و همچین واسه همسر زندگی لوسیدمممممم که نگو... انقده نازم کرد اینقده بوسیدم داشتم ذوق مرگ می شدم

خوب البته واگها حالم خوب نبود ٬ ولی نه حالا اونقد دیگه ولی آی مزه داد  آی مزه داد     کلی مراقبم بود تازه امروزم گفت می خوای نرو سرکار بمون خونه منم میرم بیرون ۱ ساعته برمی گردم تنها نباشی... ولی خوب من با یه حاله خیلی نذاری گفتم نه ٬ باید برم. اخه خیلی کار دارم میدونی که  (خوب اخه این همکار بغل دستیم - این ورم که دیواره٬ دست راستیم-  قرار بود واسم از اون شیرینی خوشمزه ها بیاره )

 ۳- اه ... اینقده از این وبلاگایی که بک گراندشون سیاهه بدم میاد . چشه ادم در میاد بخواد بخونتشون. خوب ادم که بیکار می شه وب گردی می کنه دیگه ٬ گرد گیری که نمی کنه. بهد که خیلی حوصله ام سر رفته به شدت و همه اونجاهایی که همیشه سر می زدم رفتم و میرم یه جای جدید که بهد اینکه کلی طولید تا بالا بیاد که ج.نه منو بالا اورد دیدم همش سیاهه  اینقد فحشیدم بهش که کلی وقتمو گرفته!!! اه... مردم چه حالی دارن

من تو عزا هم مشکی نمی پوشم ٬ ملت وبلاگ مشکی می زنن !!! جلل خالق

صبحی حرف داشتم بزنم ولی الان نمیاد

پی نوشت:

نمی دونم چرا بهضی وقتا مثه الان بهضی از کامنتا رو که تایید می کنم نشون داده نمیشه... مثه پست قبل! حالا که خوندمشون و تاییدم کردم نشون نمی ده!!! خیلی جلل خالق