دلشوره

همچین بگی نگی کلافم ... محیط کار جدید خوبه ولی اینکه قرار نبوده اینجا باشم و فقط تا زمان خالی شدن ردیف و آماده شدن خودم اینجا بمونم الان یه حس نا امنی و دلشوره بدی بهم داده. چون واقعا دوس ندارم این قسمت و با این شلوغیش. از یه طرف دیگه این اقاهه که امروز تسویه کرد و رفت و این خانمه هم میگه که نمی خواد بمونه اینجا و دوس داره بره اپلیکیشن. من به شخصه مخالفتی ندارم که بره ها ولی اگه بره اینجا رو پس کی بگردونه؟!!! تازه ممکنه اونوقت صالحی اجازه نده برم اونور و بگه که اینجا هیشکی نیست و از این حرفا.  :(

یه مشکل دیگه هم دارم اونه اینه که یه عالمه document خوندم و یه عالمه هم دارم که بخونم و همشونم تئوری هستن و می ترشم که تو عمل کم بیارم. به نظرم تا وارد محیطشون نشم نمی تونم بفهمم چی، کی ، کجا باید چی کار کنم


روم هم نمیشه برم بگم دیگه بذارینم اونور


خداااااااااااااااااااا


بی جی یه کم خوب شده مخصوصن که تقریبا یه هفته همش صحبت راجع به اون موضوع بودش تا جمعه که بهش گفتم دامی اصلا قبلش گفته بوده که دوس داره با تو رابطه بیشتری داشته باشه و الان اینجوریه و اونجوریه و من نمی خوام ادامه پیدا کنه چون ممکنه با توجه به این مشکل که پیش اومده ، اگه رابطه بیشتر بشه بازم اتفاق بیفته و اونوقته که کلا من باید رو ویبره باشم....


بهرحال گفت اوکی و یه کم حرفید و فک کنم اروم شده. خدا کنه اتفاقی نیفته خلاصه دیگه در اینده


الانم گشنمه ... نهاااااااارررررررررررررررر می خوام



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد