۵۵- المپیک

۱- به به .... افتتاحیه المپیک.... نه خدایی...... سلیقه و رنگ شناسی رو دارین.... همیشه ایرا ن حرف اول و تو سلیقه می زنه ..... الان همه دنیا دارن رو رنگ لباس ایرانی ها صحبت می کنن و به به چه چهمی کنن به انتخاب این رنگ.....

۲- تو رادیو جوان هم دیروز بخاطر دعوتهای بجا و شایسته ای که چین از ادمهای برجسته ای مثل جوات خیابانی و .... کرده بود و هی لابلای برنامه هاش مخصوصا موقع حضور یک خانم متشخص ٬ چهره خندان و لبخند ملیح خیا  بانی رو نشون می داد ٬ تقدیر شد :D

واقعا چقد این چینی ها آداب دون و فهیم هستن و .....

۵۴- ماراتن عروسی !!!

۱- به به .... به سلامتی موفق به کشف بیماری جدیدی شدم... به هر کی گفتم گفت به حق چیزای نشنیده!!!! سرماخوردگی روده ای!!!!!!   فک کنم خود دکترم موقعی که می خواست اینو بگه خنده اش گرفته بود.... شایدم مهیچ اسمی پیدا نکرده بود گفت این که نمی دونه چی به چیه بدار بگم !!!

بهرحال یکی از دلایل خستگی ٬ ضعف و بی حوصلگیم تو هفته گذشته تا حالا به همون دلیل بالا بود که آقای مکمر گفت باید استراحت کنی و میوه هم نخوری تا ادم شی.... اخه عین این...همش دم دستشویی نشسته بودم دیگه روزای آخر

2- دختر عمه نمی دونم چی شده که حس ادم خوب بودنش گل کرده و چن وقته زده اون کانال و بیا و برو و خونه مامان اینا سر بزن و حالا هم که اومده به مامان می گه وقت نکرده بره پیش خیاط و مامام واسش یه لباس بدوزه.... رو رو برم هی....

از همه مسخره ترش برنامه عروسیشه..... گفته واسه عروسی می خوام عقد و خونه بگیرم، بعد برای مهمونی بریم هتل استقلال ، بعد واسه بزن برق ص برگردیم خونه مامانش اینا!!!!!!!!!!

اونم کی؟ دوشنه وسط هفته

می گم هیچ فک کردی اگه همه چی سر موقع انجام بشه و فقط تو مسیر چمران به ترافیک بخوره حداقل 2 ساعت موندی.... ؟ می گه چه اشکالی نداره،‌همش یه شبه دیگه!!! می گم اره یه شبه،‌بماند که باید وسط هفته 2 روز مرخصی بگیریم، ولی این 2 روز و همش تو راه خونه عمه و چمرانیم... هی برو هی برگرد!!!!! 

تازه عقدم که می خواد تو خونه بگیره... بماند که مهمون شهرستانی دارن و عمه ایناش ار گرگان میان و این حرفا... تازه می گه همه رو هم دعوت می کنم. اونوقت واسه جا دادنشون تو سالن می خواد صندلی بگیره عین سینما مثلا 5 ردیف پشت سر هم بشینن!!!!

ولی وقتی دید با یه حساب سرانگشتی بازم جا نمی شن بهش پیشنهاد دادم عقد وثلا در 3 سانس (3 سری) برگزار بشه و سر هر کدومش یه سری از مهمونا باشن :D

بعد اون وقت یه خوبی ای داره اونم اینه که عقدشون محکم کاری می شه

۵۳- فعالیت های کمر شکن و فیل افکن من و نسی

۱- این روزا به شدت بی حوصله ام. حتی ضعف هم دارم. مخصوصا تو پاهام . بعضی وقتا حتی نای حرف زدن رو هم ندارم. صبح به زور پا می شم و شب مثه جنازه می مونم. خواب شبونه چنان زهرمارم شده که نگو . نه که نتونم بخوابم٬ بخاطر اینکه خیلی سنگین ٬ عمیق و خسته کننده می خوابم. منی که تا صبح چند بار پا می شدم و قبل از صدای ساعت هم بیدار بودم٬‌الان با صدای زنگ به هوش میام و یه ربع بعد با گریه پا می شم. هر ورز هم به خودم می گم دوس ندارم برم سر کار. (اینا همش بخاطره بیش فعالیه که من دارم! )

نمی دونم مامان چه جوری ۳۰ سال تمام هر روز به موقع رفت سرکار و تا اخر ساعت اداری هم موند تو شرکت!‌ من که ۲ روز در هفته رو ۲ ساعت زودتر میرم خونه حداقل یه روزم دیر میرم سرکار !‌ ولی بازم دادم هواست.  هم خجالت می کشم هم شاکیم از این وضع. خدایا چی کار کنم؟!!!

بازم تازه بعضی وقتا می گم من باید خودمو با هم دوره ای های خودم مقایسه کنم... واسه همین وضعیت دوستام و خواهر شوهرا و ... می بینم که تازه بعضی هاشون بچه کوچیک هم دارن ولی از ۸ تا ۴.۵ هم سرکارن و الی اخر. ولی صداشون در نمیاد. من خیلی تنبلم.

گذشته از اینکه این کار و اینجا و این ادما رو دوس ندارم .

۲- خواهر شوهرِ خواهرشوهرم واسه تولد کوروش مولودی گرفته!!!!!!!! امروز از ساعت ۷ تا ۱۰ شب !!!!!!!!!!!!!!!  همسرزندگی گفت لازم نکرده من برم :D منم از خدا خواسته ... اخه ادم واسه بچه 1 ساله می خواد مولودی هم بگیره که تازه قبلا مثلا نذر هم کرده باشه، نمی ذارتش یه روز الکی که.   حداقل می ذاشت پس فرداش که با تولد امام حسین یکی بشه لااقل!!!! والله !!!! مردم مشکل فکری دارن.

3- چن شب پیش هم به مناسبت اعزام الهه و احسانه به نمی دونم کجا برای ادامه تحصیل ، مامانشون مهمونی خدافظی گرفته بود واسشون . از ساعت 6 زنونه!‌ مردا هم شام!!!!!!!!!!!!!

همسرزندگی میگه مگه ختم انعام می خواد بگیره؟ می گم : نه، گفته می خوام بزن و برقص داشته باشن ولی زنونه !!!! حالا بزن و برقص زنونه چه شکلی می شه خدا می دونه. خدا خدا می کردم اخرش به گیس و گیس کشی کشیده نشه :D

بهر حال من که نرفتم!‌ یعنی تنهایی نرفتم و حدودا ساعتای 9و خورده ای با همسرزندگی ییهو وارد مهمونیشون شدیم !‌  بماند که قبلش همسرزندگی با مامانش دعوا کرد که یعنی چی این مهمونیا!‌ این مسخره بازیا چیه ؟ !  و پس اقایون باید خانوماشونو برسونو و بعد تو کوچه رژه برن که چی که خانوما دارم می رقصن،‌ می خوام نرقصن !!!!!!!!!! من و حباب یا با هم میایم یا نمیایم :D 

مامانشم مثه اینکه دوباره گفت چرا و خوب با ما بفرستش و از این حرفا که همسرزندگی با عصبانیت به مامانش گفت مگه حباب شوهر نداره؟ من نمی ذارم حباب تنها جایی بره!!!!! حالا بماند که مامانش چی گفت جون خوب من که نمی شنیدم از پای تلفن ولی خوب فک کنم مامانش فهمیده باشه که من بدون همسرزندگی جایی نمیرم  .... اخه این چندمین باره که همچین اتفاقی می افته.... اگه خاطرم باشه فک کنم خونه خواهرش یا داداششم نذاشت بدون خودش و با مامانش اینا برم   .... میگه می ترسم بخورنت :D

بگذریم که منم از دست مامانش خیلی ناراحت شدم که چطور خونه ما که پیاده تا خونه شون 10 دیقه راهه، وقتی دعوتش می کنم میذاره اخرین نفر نیاد خونمون و حالا که اونا دعوتش کردن از ساعت 6 رفته اونجا نشسته !!!! به همسرزندگی می گم فک کنم مامانت بد جوری قر تو کمرش مونده ها !!! حتما می خواد بترکونه که از همون اول رفته اونجا!!!!!  همسرزندگی فقط یکم نگا نگام می کنه....

4- نمیدونم این ادیتوره چشه! کاما رو تو یه خط با t می زنه ولی تو خط بعد با 2 . عددا رو یه بار فارسی می زنه یه بار انگلیسی! اینم خُلیده!!!!!!

5- با نسی دیشب داشتیم مقاله اشو ادیت می کردیم و همزمان هم تایپ. به چن تا کلمه جدید رسیدیم مثل کافیتاً !!!!

بعد از اینکه 2 تا 1 هفته وقت اضافه گرفته بود واسه تحویل اون! دیروز دوباره رفته و گفته که فردا حتما میارمش و اینا! حالا ما از ساعت 5 تا خود 10 شب فقط 9 صفحه از 20 صفحه رو تموم کرده بودیم! دیگه اون که هیچی منم گریه ام گرفته بود!‌ همسر زندگی شماره پسره

(اسمش کیوونه!!!) رو گرفته و می گه من داداش نسی هستم و این دوباره روش نشده بگه نمی تونه فردا بیاره 3شتبه واستون میاره و از این حرفا و کلاش اولی بازی که باباهاشونو و زرتی می برن مدرسه و اینا! اره دیگه ! بهدم که اون گفته اشکالی نداره نسی شروع کرده به بشکن زدن و می گه خوب اینا رو جمع کن حباب بیا 3در 4 شروع شده!!!!!!

من واقعا به داشتن چنین خواهر فوق لیسانس اماده شرکت واسه دکترایی،‌غبطه می خورم. مخصوصا وقتی می گه کلا از اول که مقاله رو گرفته تا الانش همش داشته واسه خودش ول می گشته!!!!‌

6- دیگه زیاده عرضی نیست ...