۳- فریدا

۱- می بینم که عزراییل دیگه خیلی داره بهم نزذیک می شه و من نزدیکه که سه تا سکته رو از ترس مردن با هم بزنم!!! هی بهش می گم دور و بر هم سن و سالای من نگرد ماهنوز ارزو داریم به خرجش نمی ره!    طفلی مصطفی (نه که خیلی بهم نزدیک بود و اینا!!!) ولی دلم براش سوخید. اخه همش ۲۴ سالش بود  

۲- این فیلم fr ida همچین فیلمی هم نیست دو تا اسکار گرفته نمی دونم کاندید شده نمی دونم... خلاصه مالی نبود.

۳- این بچم (بچه هم) واسه ما شده فیلم! تا حالا هر وقت می خواست نانای کنه فقط اینو اونو نگاه می کردو پاهاشو تکون می داد! از وقتی باباش بهش گفته باید دستاتم تکون بدی و اون گفت چه جوری و باباش همونطوری که نشسته بوده دستاشو تکون داد و گفت اینجوری.... حالا هر وقت می خواد برقصه اینو اونو نگاه می کنه و پاهاش و تکون می ده و یهو می شینه و دستاشو تکون می ده!!!!  

 

۲- تعجب می کنم!!!!!!!!!!!

۱- نمی دونم چرا بعد از اینکه کلی به هم ریخت اینجا یه روزه و کلا قاط زد و بعد درست شد یهو نمی دونم چه جوری............. برای پست قبلی تاریخ امروز و زده و اپ کرده!!!!  جللل خالق

شاید اشکال از منه!‌مثلا چپکی می نویسم یا خداییش نمی دونم.

بهر حال (من که عصبانی نبودم) عصبانیم  

۱- خونه نو مبارک!

۱- اصلن دوس ندارم اون تو دیگه بنویسم.  میخوام دیگه کسی منو نشناسه. اصلا چی می شه یهو ادم عوض شه یکی دیگه بشه . خوب دوس ندارم دیگه . عصبانی هم نیستم. خوب دروغ گفتم ولی دلم می خواد برم یه جایی هیشکی نباشه.

۲- خوب مشخصا مرض هم دارم. پولم زیاده کرده هی برم سر کار بعد هی برم دفتر نو بخرم قبلی رو پاره کنم بریزم دور   تنکس گاد اینجا پولی نیست وگرنه بدبخت شده بودم

۳- دیروز بعدِ کلی التماس و قربون صدقه از همسر مهربون زندگی راضی شده بره خیار شور بخره  که آبجی بزرگش داره میاد و مامانش و اوهههههه .......... و خوب خوب نیس مخلفات غذا کم باشه. نه که منم آشپز ماهر و با سلیقه و ... !!!!! خلاصه رفته و گشته و یه خوشمزه خریده و آورده و ... خولاصه داشتیم شام میل می کردیم تقریبا که دو سوم غذا رو خورده بودن که....

 همسر زندگی برگشته میگه کپل!  میگم جان کپل.  میگه خیار شورا رو بده اینا از گلوم پایین نمیره!!!

من:  خوب خووردین تموم شد دیگه!‌می بینی که نیس!!!!!!!!!!!  

بابای همسری برگشته میگه نه بابا جان فک کنم نیاوردیش! حتما یادت رفته . اشکال نداره غذاتو بخور سرد می شه!!!!!

همسری در حالیکه دود از گوشاش بیرون میاد :

من :    خوب یادم رفت!!! میدم با خودتون ببرین