۱- خونه نو مبارک!

۱- اصلن دوس ندارم اون تو دیگه بنویسم.  میخوام دیگه کسی منو نشناسه. اصلا چی می شه یهو ادم عوض شه یکی دیگه بشه . خوب دوس ندارم دیگه . عصبانی هم نیستم. خوب دروغ گفتم ولی دلم می خواد برم یه جایی هیشکی نباشه.

۲- خوب مشخصا مرض هم دارم. پولم زیاده کرده هی برم سر کار بعد هی برم دفتر نو بخرم قبلی رو پاره کنم بریزم دور   تنکس گاد اینجا پولی نیست وگرنه بدبخت شده بودم

۳- دیروز بعدِ کلی التماس و قربون صدقه از همسر مهربون زندگی راضی شده بره خیار شور بخره  که آبجی بزرگش داره میاد و مامانش و اوهههههه .......... و خوب خوب نیس مخلفات غذا کم باشه. نه که منم آشپز ماهر و با سلیقه و ... !!!!! خلاصه رفته و گشته و یه خوشمزه خریده و آورده و ... خولاصه داشتیم شام میل می کردیم تقریبا که دو سوم غذا رو خورده بودن که....

 همسر زندگی برگشته میگه کپل!  میگم جان کپل.  میگه خیار شورا رو بده اینا از گلوم پایین نمیره!!!

من:  خوب خووردین تموم شد دیگه!‌می بینی که نیس!!!!!!!!!!!  

بابای همسری برگشته میگه نه بابا جان فک کنم نیاوردیش! حتما یادت رفته . اشکال نداره غذاتو بخور سرد می شه!!!!!

همسری در حالیکه دود از گوشاش بیرون میاد :

من :    خوب یادم رفت!!! میدم با خودتون ببرین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد