۷۸- عرض زیادی ...

من نمی دونم فک کردن ما خریم گاویم چی ایم که نمی فهمیم. چرا باید پل.یسا مردم کش.ور خودشونو اینطوری بزنن. مگه مادر و خواهر و برادر و چه می دونم بچه مچه ندارن و اونا هیچ کدوم جزو این ادما نیستن که اینطوری بچه ها را گرفتن به باد کتک.


اگه اونایی که مردم به خاطرشون ریختن بیرون و این اتفاقا افتاد کاری نکنن ؛ به نظرم از سگ پست ترند.



خدا کنه واسه کسی از این ادما که دنباله حقشونن اتفاقی نیفته. اونا گناهی ندارن. راستم میگن. اتفاقات اخیر غیر قابل باوره و به قدری دور از ذهنه که بیشتر به داستانای تخیلی می خوره 


زیاده عرضی نیست. اینقد عصبانی و ناراحت و اینا هستم که حتی درست نمی تونم فک فکنم.



خانه ام........... آتش گرفته

۷۷- خونه جدید یک حباب خیالپرداز

اوه اوه اوه .......... دارم اتیش می گیرم. ساندویچ خودم و همسر زندگی رو جابجا گذاشتم . اون غذایی رو خورد که بی مزه بی مزه بود و کمی ابلیمو داشت و من تک تک سلولهای لبم داره می سوزه . اینم شد شانس اخه.



هنوز دیدنه حنانه نرفتم. ۲۱ اردیبهشت به دنیا اومد.




حسش نیست چیزی بنویسم. روزا تو شرکت گاها از بی حوصلگی و بی کاری چرت می زنم. خدا بخیر بگذرونه.


اهان راستی....... یه خونه دیدم یعنی یه زمین در واقع که یه خونه قدیمی و درب و داغون و مخروبه توش بود. خیلی ازش خوشم اومد. یعنی می گی صاحبش برای چی اونو اون طوری ول کرده به امون خدا؟ یعنی می خواد بفروشتش ایا؟ دیروز سر این موضوع کلی خندیدیم با همسرزندگی.

اخه اون می گفت بر فرض هم که بخواد بفروشه اخه تو پولشو داری که هی جیغ ویغ می کنی؟ منم گفتم خوب بهش می گم یه خونه دارم ۷۵ متر خواستی باهات طاق می زنم (زمینه شاید بیشتر ار ۱۰۰۰ متر هم بود !!! ) چیزی هم نمی خواد سر بدی   

اونم بهم گفت تو فقط رو داری وگرنه مطمئنن تا حالا زنده نبودی. 

حالا از دیروز تا حالا من تو فکر خونه جدیدم هستم.

                             

                                                              حباب چاق خیالپرداز