۷۷- خونه جدید یک حباب خیالپرداز

اوه اوه اوه .......... دارم اتیش می گیرم. ساندویچ خودم و همسر زندگی رو جابجا گذاشتم . اون غذایی رو خورد که بی مزه بی مزه بود و کمی ابلیمو داشت و من تک تک سلولهای لبم داره می سوزه . اینم شد شانس اخه.



هنوز دیدنه حنانه نرفتم. ۲۱ اردیبهشت به دنیا اومد.




حسش نیست چیزی بنویسم. روزا تو شرکت گاها از بی حوصلگی و بی کاری چرت می زنم. خدا بخیر بگذرونه.


اهان راستی....... یه خونه دیدم یعنی یه زمین در واقع که یه خونه قدیمی و درب و داغون و مخروبه توش بود. خیلی ازش خوشم اومد. یعنی می گی صاحبش برای چی اونو اون طوری ول کرده به امون خدا؟ یعنی می خواد بفروشتش ایا؟ دیروز سر این موضوع کلی خندیدیم با همسرزندگی.

اخه اون می گفت بر فرض هم که بخواد بفروشه اخه تو پولشو داری که هی جیغ ویغ می کنی؟ منم گفتم خوب بهش می گم یه خونه دارم ۷۵ متر خواستی باهات طاق می زنم (زمینه شاید بیشتر ار ۱۰۰۰ متر هم بود !!! ) چیزی هم نمی خواد سر بدی   

اونم بهم گفت تو فقط رو داری وگرنه مطمئنن تا حالا زنده نبودی. 

حالا از دیروز تا حالا من تو فکر خونه جدیدم هستم.

                             

                                                              حباب چاق خیالپرداز





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد