۲۶- اعصاب ندارما

۱- بهد اینکه مسواکای جدیدمونو جایگزین قبلیا کردم که رنگاشم عوضیدم و ایندفه ابی ماله همسر زندگیه و قرمز مال من، از تو اتاق خواب داد می زنم که: حواستو جمع کنا، مسواک قرمزه ماله منه. همسر زندگی در حالیکه داره مسواک می زنه می گه اووووههه ، چه خبره داد می زنی؟ تازه از خدات باشه مسواکتو به دهن مبارکم بزنم . می گم من که ناراحت نمی شم ولی اگه کچلی گرفتی به من هیچ ربطی نداره. نیای داد و بیدادشو سر من بکنی!

۲- اه اه اه ... یکی دو روز بسیار گند رو پشت سر گذاشتم. اینقد عصبانی و روانی بودم که همه رو از دم یه گاز گرفتم! می خواستن دم پرم نیان. به من چه؟!

۳- دیروز به مناسبت م... شدن نون خامه ای خریدم رفتم خونه و خونه رو گذاشتم رو سرم که مبارکه،هورا،اخ جون... و این حرفا که همسر زندگی می گه چی شده مگه؟ بهش می گم. می گه : دیوونههه! اینم شیرینی دادن داره اخه؟ این همه سر و صدا راه انداختی که چی؟همه از خداشون مامان بشن.  با عصبانیت نگاش می کنم و میگم خوبه حالا الان سه تا بابا بودیمنو بگو به فکر کی هستم (در حالیکه با عصبانیت دارم میرم که جهبه شیرینی رو از جلوش بردارم. شروع می کنم به داد زدن) خوبه حالا گند کاریاتو جبران نکنم؟ اگه الان شیکمم شده بود اینقد خوب بود؟ .... واقها که ، باید هیچ کاری نمی کردم و قیافت و اون موقه می دیدم که کاسه چه کنم چه کنم دس گرفتی و به غلط کردن افتادی!!!!   (.... خیلی دیگه). همسر زندگی(در حالیکهخشکش زده و با دهن باز داره نگام می کنه):  من واقعا متاسفم. نمی خواستم این جوری بشه. منو ببخش. تو رو خدا. من تحملشو ندارم. مخصوصا ۳ تا ، حالا اگه یکی بود باز می شد یه کاریش کرد !!! من: ............. (بهد از دو سه دیقه:) اصلا لازم نکرده تو شیرینی بخوری  

۴- از بس از آشپزی بدم میاد همیشه تند تندکی همه چیزا رو با هم می ریختم تو قابلمه و یه چیزی درس می کردم و خلاص. دیروز که اهصابم هم خورد بود رفتم که واسه نهار امروز قیمه دزست کنم. با ارامش کامل همه چیز سر جای خودش و به جاش ریخته شد و دیگه به قل قل افتاده بود که دیدم بهههه ، چه بویی راه افتاده! خوشمزه! کلی به خودم تبریک گفتم و خوشحال خوشحال دیگه ساعتای ۵/۹ زیرش و خاموش کردم و اومدک که سیب زمینی سرخ کرده ها رو کنارش بذارم که دیدم وا !!! چرا خورشته اینجوریه؟ بهد از کلی تفحص فهمیدم که لیمو امانی توش ننداختم (اخه همسر زندگی لیمو امانی می دوسته) حالام نمی دونم یهنی می شه لیمو امانی رو جدا پخت بهد انداخت تو خورشت آیا ؟!!! (نمی دونم واقعا به ۴تادونه لپه و اب و ۲ تا تیکه گوشت چرا می گن غذا؟ من که لپه هاشو تا جاییکه بشه نمی خورم .... اخه ادم دل درد می گیره )

۵- جوشکاره بعد یه هفته اومد خونمون. وردستش یه خانوم بود!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد