۲۴- ای خدای بزرگ سپاس

۱- بخاطر بارونه یهویی بسی خوشحالم. دیگه واگها داشت حالم بهم می خورد. جاییم نبود که نسوزه و نخاره و اشک ازش نیاد ! و اینا... امروز از خونه تا شرکت شاید یه دونه عطسه کردم! جاییم هم نسوخت و نخارید و همه چیز سر جاش بود از قدم زدن زیر بارون هم بسی لذت فراوان بردیم و اومدیم شرکت.

۲- ولی می فکرم من قبلاها جزو یه سری از این موجوداتی بودم که مثلا مثه اسب و اینا که از قبل متوجه زلزله می شن، من متوجه بارون می شم! اخه هر روز که روز قبلش حالم خیلی بده و همش می خوابم بارون میاد  ابته باید خیلی مواظبه خودم باشم . نه که دیگه مثه من پیدا نمی شه ممکنه هواشناسی اینا بیان بدزدنم !!

۳- صبحی که داشتم از میدون ونک می ردیدم و بارونم شدید بود ، یه اقاهه از این ور میدون زیر سقف اسمون اومد تا اونطرف میدون همین جوری ، بهد که رسید سر گاندی چترشو باز کرد که سوار تاکسی بشه !!!

۴- همش تو این فکرم که اخره هفته مامانم اینا  رو با مامانش اینارو شام بدعوتم و قال قضیه عیدو بکنم... ولی شک دارم که حوصله ام بیاد!‌مخصوصا که مامانش اینا پلو خورن ولی ماها نه. بهد اونوقت باید شام پلو بدرستم که غیر از اینکه سختمه ، اخه نمی تونم... یهنی راستش خوب به هر چی فک کردم دیدم ممکنه جالب نباشه پس بازم باقالی پلو بهتره. ولی من گوشت باقالی پلوییم تموم شده باید بگم واسم بیارن. خوب منم اصلا حوصله گوشت جابجا کردن و اینا رو ندارم

اه اه اه ... اصلا من نمی دونم چرا باید بدعوتمشون... مامانم اینا رو نه که ، مامانش اینا رو...  مامانم اینا عید دیدنی اومدن خونمون. الانم فقط بخاطر اینکه جمع خیلی هم ساکت و سنگین نباشه می خوام مامانم اینارو بگم بیان! اخه کلا زیاد اهل حرف زدن نیستم و تازه تا میام راجه به یه چیزی اظهار نظر کنم مهمولا همسر زندگی خیلی قشنگ ، یهنی واگها بسیار زیبا... که از همین جا بخاطر این تواناییش و این کاری که در حقم می کنه بهش تبریک می گم و دستشو می بوسم  ، حالمو می گیره. که چی؟ چرا؟ می گه اونا سن و سالی ازشون گذشته ،تفاوت سلیقه هم که دارین، اینطوری هم که تو رک حرف می زنی یا از این اصطلاحاتت امروزیت استفاده می کنی ممکنه بهشون بر بخوره!!!  می گه تو همیشه یه جوری می حرفی که اونا حس می کنن انگاری داری مسخره شون می کنی وقتی باهاشون مخالفی! می گم خوب تو اینو تنهایی فهمیدی یا کسی بهت گفته یا نکنه دیدی؟!!!!

اخه منه بدبخت کی اونا رو مسخره کردم... خداییش تا اونجا که می تونستم بهشون احترام گذاشتم . تازه بابام هم همیشه میگه از این سوسول بازیا کهاینجا در میاوردی اونجا در نیاری که نمی دونم چی چی بشه و اینا !!!  

 

۵- فهلا دیگه حوصله دارم بنویسم

۲۳- سلیقه ها

۱- مرسی بابت یه عصر فوق العاده

۲- دیروز برعکس صبحش که خیلی بیخود بود از وقتی رسیدم خونه دنیا بهشت شد.... همسر زندگی اینقده تحویلم گرفت اینقده تحویلم گررررررررررررفت که نگو!!! دیگه کم کم داشتم ذوق مرگ می شدم ! نمی دونم چی شده بود ... خودش که می گفت داشته می رفته یه آجر می افته از اون بالا و می خوره تو سرش !!! منم بهش گفتم خوب اگه اینجوری مهربون می شی بیا من هر روز با آجر هم نه که خیلی دردت بیاد با مشت می زنم تو سرت ! می گه نه ، فقط آجر می تونه منو مهربون کنه!!!  

۳- آهان... دیروزی همسر زندگی برگشته به من می گه تو کجا بودی تاحالا؟!! من گمت کرده بودم، تازه پیدات کردم!!!

۴- اه اه اه ... اینقده از این ادمای بی جنبه بدم میاد .... خوب می خوان به من بگن عقب مونده و .. چه می دونم ، هر چی... خوب بگن. ولی من از این مانتوهایی که همه جا الان ریخته نمی پوشم مگه مرده باشم و یکی به زور تنم کنه... فروشندهه می گه خانم مده... می گم خوب باشه من مانتوی رو مد نمی خوام از اون الامداش بهم بده ... می گه خوب ما از اونا کار نمی کنیم اخه خواهان نداره...می گم پس من کیم؟ (کی ام) بستنی چوبی؟!!

اخه من نمی دونم کی این مانتوهای بالا تنه گشاد  پایین تنه چسبون استین پفی از ارنج شمشیری رو تو اداره می پوشه... حتما قرم می ده و راه می ره.... حالا باز اینا خوبه. اون لمه ها ... خدایا منو بکش! بهدش تازه ،  ریون! ریون متری ۴۵۰۰ ،  دو متر برداشتن عین یه گونی خیلی گشاد و چین چینی دوختن بهد پایینش و استینو کش دادن  ! قیمتشم ۴۰۰۰۰ تومن ،  با چونه از ۳۸۰۰۰ تومن کمتر نمی دن!!! اخه ضرر می کنن  ادم نمی دونه چی باید به اینا بگه... تقصیره خودشون هم نیستا... وقتی مردم می رن می خرن و می پوشن این چیزا رو خوب اونام می گن چی بهتر از همین ....ا !!!

بهضی وقتا می فکرم یهنی این ادما که می رن اینا رو می خرن ،  قبول که خیاطی بلد نیستن ،   ولی دیدن که !!! چه جوری حاضر می شن اینا رو بپوشن و این همه هم پول بدن بابت همینا... بهد من که به همسر زندگی می گم من اینقد پول بابته این تیکه پارچه ها نمی دم ،  همسر زندگی می گه تو چرا همیشه با همه فرق می کنی؟ خوب همه همینا رو دارن می خرن و می پوشن دیگه!!!  بخر و شر و بکن! .......... خوب مشخصا منم نمی خرم و میام خونه هی غر می زنم ،   داد و بیداد و ناسزا حواله اونا می کنم

تازه .... شوهر بهار مانتو فروشی داره... من که عمرا از دوست و اشنا خرید نمی کنم ولی اون می گه در حالت عادی تو فروش مانتو ۱۰۰ تا ۱۳۰ درصد سود هست  ،   تو ایام عید و مناسبتا با تا ۳۰۰ درصد سود می فروشن... تازه وقتی هم که بهت دارن یه تخفیف قلمبه می دن خوشحال نشو که اووه برد کردی... مطمئن باش اون نمی ذاره تو فروشش کمتر از ۸۰ یا ۹۰ درصد سود باشه!!!! شب خوابش نمی بره!!!

خوب منم وقتی می رم بیرون و اینا رو می دونم و می خوام چیزی بخرم ،  احساس خریت می کنم... می تصورم الان فروشنده از من چه ساخته تو ذهنش که داره این قیمتو می ده و اینجوری می حرفه.......  

۵-  از ۳ ماه قبل از عید اینگد از جزوه شبکه رو گذاشتم رو این کازیه جلو چشمم که یه نگاهی بهش بکنم دیگه مبانیش هم داره از یادم می ره... دریغ از یه چشمک چه برسه به نگاه !!!

۲۲- فرصت ها

 

یه موقعی میشه حسرت یه کوچولو از این روزایی که از دست دادی رو می خوری!

 

یه موقعی میشه حسرت یه کوچولو از این روزایی که از دست دادم رو می خورم!

 

یه موقعی میشه حسرت یه کوچولو از این روزایی که از دست دادیم رو می خوریم!

 

بهدا اضافه شد:

یکی بود ، یکی نبود.

وقتی این یکی بود ، اون یکی نبود.

وقتی اون یکی بود ، این یکی نبود.

مهم نیست کی بود ، کی نبود

ولی حیف که هیچوقت این یکی با اون یکی نبود.