۷۹- شکست سکوت با جمع آوری استشاد نامه !‌

می خوام یه استشهاد (همون استشاد خودمون) نامه تهیه کنم واسه خدا!!!

رونوشت به قوه ق.ضا.ئیه و مج.ریه و شور.ای نگهبان و و.زارت کش.ور و نمی دونم دیگه کجا (باید بررسی بیشتری صورت بدم ببینم دقیقا خلاصه کجا مسئوله!!! )


---مگه نمی گن وقتی مثلا شناسنامه ات گم بشه باید بره نمی دونم کجا و اونجا اعلام کنی و ۲ بار روزنامه آگهی بدی بعدشم یه استشاد جمع کنی از محلتون و بیاری تا بشه یه کاری واسش کرد...


(همچنین است وقتی کسی می میره واسه باطل کردن شناسنامه و یه سری کارای اداری دیگه بازم باید استشاد ببری و از این حرفا ... خوب ما هم درسته که حبابیم ولی کشته مرده کم ندادیم این چن وقته! )


خلاصه که تو همین روز نامه ها (مثلا اع.تماد ملی) چند بار گفتیم را.یمون گم شده و از یابنده خواستیم برامون بفرستتش که یا یابنده هنوز پیداش نکرده و یا هنوز نفرستاده! خوب بنده خدا سرش شلوغه وقت نمی کنه هی ما چیز میز گم کنیم اون واسمون پیدا کنه که!!!  ....

حالا فعلن بذارین این استشاده جمع بشه که تازه محلی هم نیستا! در حد مملکته (حالا شاید یه کم کوچیکتر !) بعدش می فرستمش واسه خوده خدا


نامه پوششیش رو هم آماده کردم که :


حضرت جناب خدا

باسلام

احتراما، به پیوست استشاد جمعی از هموطنان داخل و خارج (که معلوم نیست اصلا اراشون شمرده شد بالاخره یا نه!!!)از ای.ران مبنی بر گم شدن رایهامون و کش.ته شدن دوستامون(اینقد حباب ترکوننندددددننننننننن که بیا و ببین)، جهت استحضار و صدور دستورِ مقتضی ، ارسال می گردد. خواهشمند است با  نظر لطفی که به این جانبان حقیرِ حباب و دوستانِ آدمیزاده اش دارید، مهربانی نموده و تنها گوشه چشمی (گوشه یکی از چشمها هم کافیست ها!) به ما انداخته و از این وضعیت فلاکت بارِ سردرگمی و عزا.داری مخفی و اینا و خیلی چیزای دیگه ما را برهانید.  پُکیدیم به خدا! --- به عبارتی متلاشی شدیم به خدا!!!


امضا: حباب گامبو 



ولی چشمم آب نمی خوره...... مشخصا خیلی busy یه ، وگرنه حتما تا حالا باید می دیده اینجا چه خبره .... اگه نه که این همه آدمیزاد صداش کردن و بهش گفتن، هیچی جواب نداد. حالا من که حبابم و همین روزاست که دیگه بترکم، اگه چیزی بگم که می خواد بگه تو چیزی نگو، تو که ادم نیستی!!!............

می گما! نکنه به خاطره گرمای بیش از حده هوا، از  اینجا رفته ییلاق؟!!!  واسه همینه که نمی بینه اینجا چه خبره، هان؟




ای بابا...  پس من چی کار کنم؟




۷۸- عرض زیادی ...

من نمی دونم فک کردن ما خریم گاویم چی ایم که نمی فهمیم. چرا باید پل.یسا مردم کش.ور خودشونو اینطوری بزنن. مگه مادر و خواهر و برادر و چه می دونم بچه مچه ندارن و اونا هیچ کدوم جزو این ادما نیستن که اینطوری بچه ها را گرفتن به باد کتک.


اگه اونایی که مردم به خاطرشون ریختن بیرون و این اتفاقا افتاد کاری نکنن ؛ به نظرم از سگ پست ترند.



خدا کنه واسه کسی از این ادما که دنباله حقشونن اتفاقی نیفته. اونا گناهی ندارن. راستم میگن. اتفاقات اخیر غیر قابل باوره و به قدری دور از ذهنه که بیشتر به داستانای تخیلی می خوره 


زیاده عرضی نیست. اینقد عصبانی و ناراحت و اینا هستم که حتی درست نمی تونم فک فکنم.



خانه ام........... آتش گرفته

۷۷- خونه جدید یک حباب خیالپرداز

اوه اوه اوه .......... دارم اتیش می گیرم. ساندویچ خودم و همسر زندگی رو جابجا گذاشتم . اون غذایی رو خورد که بی مزه بی مزه بود و کمی ابلیمو داشت و من تک تک سلولهای لبم داره می سوزه . اینم شد شانس اخه.



هنوز دیدنه حنانه نرفتم. ۲۱ اردیبهشت به دنیا اومد.




حسش نیست چیزی بنویسم. روزا تو شرکت گاها از بی حوصلگی و بی کاری چرت می زنم. خدا بخیر بگذرونه.


اهان راستی....... یه خونه دیدم یعنی یه زمین در واقع که یه خونه قدیمی و درب و داغون و مخروبه توش بود. خیلی ازش خوشم اومد. یعنی می گی صاحبش برای چی اونو اون طوری ول کرده به امون خدا؟ یعنی می خواد بفروشتش ایا؟ دیروز سر این موضوع کلی خندیدیم با همسرزندگی.

اخه اون می گفت بر فرض هم که بخواد بفروشه اخه تو پولشو داری که هی جیغ ویغ می کنی؟ منم گفتم خوب بهش می گم یه خونه دارم ۷۵ متر خواستی باهات طاق می زنم (زمینه شاید بیشتر ار ۱۰۰۰ متر هم بود !!! ) چیزی هم نمی خواد سر بدی   

اونم بهم گفت تو فقط رو داری وگرنه مطمئنن تا حالا زنده نبودی. 

حالا از دیروز تا حالا من تو فکر خونه جدیدم هستم.

                             

                                                              حباب چاق خیالپرداز