۹- پولداریه دیگه!!!!!!!!!!!!!!

۱- از اینکه مجبورم شبنه اول هفته به خالم بزنگم و احوال پرسی کنم متنفرم.... انگاری وظیفمه ... مخصوصن این خاله کوچیکه... با همه مهربونیش اگه ۱ ماه هم نزنگم بش نمی زنگه بم!!! بازم خاله بزرگه رو دمش گرم... تازه ها حرفی هم ندارم باهاشون کلا اگه قرار باشه با مامان و بابا و دو تا خاله ها و مامان بزرگ و ....... همه با هم حرف بزنم همشون با هم می شه ۲۰ دیقه!!!   یهنی مثلن با خایه کوچیکه می شه یه چیزی حدوده ۰.۲۵ ثانیه! !! ولی این همکارم همین این بغلیه رو می گم فقط با دختر عمه اش ۴۷ دیق می حرفه تلفنی !!!!!!!!!!  آخه مگه ادم با دختر عمه اش هم تلفنی اینقده حرف داره؟؟؟!!!!!

۲- این کوووهوش (کوروش) هم واسه ما شده درد سر..... بابا ۷ ماهش شده هنوز می خوان بلندش کنن ای ای ای   ای مواظب باش .. دستش در می ره.... ای ای مواظب باش پاش کج می شه.... ای ای نمی دونم سرش کنده می شه!!!! می گم بابا من ...ون کوچولو که نی نی بوود از سه ماهگیش دستشو می گرفت باهم می رفتیم پارک!!! هیچ چیش نمی شه بابا... می گن نههههههههه .... تو نمی دونی... تو که بچه نداری که بچه ها ضعیفن ... دستم بره طرفش هم بهاره هم مامان همسر مهربان زندگی می دوون طرفم   حببااااااااااااااااااب..... مواظب باش... !!!!! تازه جالبیش اینه که خداییش خدا وکیلی ... به جونه هر چن تا عمه ام هنوز حتی همون مامان مهربان همسر بلد نیستن بچه رو بغل کنن درست و حسابی... یهنی حداقلش من تا حالا تو این عمرم ندیدم کسی بچه رو عین قورباغه پخش کنه رو شیکمشون  اون وخ پشت بچه رو بگه می دارن... just imagine...  من اگه جای کووووهوش بودم دو به دیقه بالا می اوردم... تازه وقتی منو می بینه بچه غرق شادی می شه چون از هر جهت راحته و هر کاری بخواد می کنه... تازه همه چی هم بهش می دم.. بچه بیچاره هنوز که هنوز بش اب نارنگی(ایمجین کن.... اب نارنگی به این خوشمزگی که همه نی نی ها واسش می میرن) نداده بودن وقتی داشتم واسهخودم پوست می کندم یکیشو لهیدم به بهار می گم بیا ننه ۲ قطره از این بش بده تو گلوم گیرید بسکه نگام کرد....  نشون به اون نشون که کووووهوش چنان ملچ مولوچی می کرده اونو می خورد که نگو...

۳- اون دیوار بی ریخته رو که نمیده بود بالاخره کاغد دیواری کردم  اینگده خوشگلیدههههههههه که نگو کلی حال چردم (بازم به قول ....ون کوچولو) ..................  یهنی الان دقیقا یکی فقط یکی از دیوارای سالن گل گلی شده

۴- کل دیروز پریروز که حوصله نوشتنم نمی اومد فک می کردم چگد چیز واسه نوشتن دارم ولی الان اصلن یادم نمیاد   

۵- مژگان نذری روزای اربعین قیمه می پخه... بهد واسم آورده می بینم روش زرشکه !!!! می گم مژگان جون تا حالا ندیدم واسه تزیین رو خوش قیمه زرشک بریزن...!!!!    می گه اشکال نداره ... پولداریه دیگه... زرشک کیلویی ۸ هزار تومنه!!!!!!!!!!!!!!!!  می گم اهان.... واسه اونایی که پول ندارن زرشک بخرن ریختی که بردارن بهدن ازش به نحو احسن استفاده کنن (مثلا وختی مهمون دارن!!!) مگه نه؟؟!!!!     

۵- نمی دونم چرا بعضی وقتا ادم تو خوابش یه ادمایی رو می بینه بهدش اون ادما هی جاشون با یکی دیگه عوض می شه... هی با هم جابجا می شن.... ادم اخرش نمی فهمه خلاصه خوابش مربوط به کی بوده؟؟!!!! 

 

۶- اه اه اه اینم شد فونت.... یه فونت نستعلیق تعریفیدن جدیدن واسه مکاتبات که ادم حاش بد می شه... مثلا داری گزارش نتیجه بررسی فلان نرم افزار رو خیلی جدی و دقیق می نویسی اما انگاری داری خطاطی می کنی.... هر کی می بینتش اول ۲۳ دیقه به فونتش می نگاهه بهد میره سراغ متنش.... واقها که...

۸- خسته....

۱- این چند روزه اینقده خسته ام که بعضی اوقات با یه مرده تفاوتی ندارم.... دیروز رسیدم خونه هر کاری کردم نتونستم بشینم نرسیده به تخت خوابم برد... وسطای خوابم یکی هم هی زنگ ایفون و زد روانیم کرد... بابا می بینی کسی خونه نیس برو دیگه هی می زنگه.... اما بهدش که پا شدم اینقده دختر خوبی شدم واسه مهربان همسر زندگی لازانیا درستیدم و کلی خوشحالیدمش..

۲- دیگه اینکه تازه ۳ روزه که هر روزش بهد از ظهر ها سر درد دارم..

۳- احمگای بیشششووور... مگه دانشگاه هم سن و سال داره... نه به اینکه تو کش ور عزیز ما ۹۰ ساله ها رکورد می زنن و می رن دانشگاه و خیلی هم خوشحالن که استاده یه مطلب و ۱۰ بار که بگه بالاخره یه قسمتیشو می فهمن و به اونا چه که دهن بقیه اسفالت شده...

نه به این خارجکیه که می گم فقط واسه ادامه درسم و فلام مدرک می خوام بیام و ۶ تا ۹ ماه هم بیشتر طول نمی کشه به قوله خودشون... حالا تو بگیر اصلنش خونه پر این ۱ سال... میگه شرایط سنی داریم شما ۲۶ سالته نمی تونی بیای!!!!!!!! می گم یهنی باید بزرگتر شم و بیام؟!!!!!؟    می گه نه!! .. همین الانم خیلی بزرگی!!!!!! 

خاک بر سرشون کنن بیششووووووووورااااااااا.... منو بگو که خواستم برم اونجا و به یمن قدمم برکت بره اونجا و اونجا رئ متبرک کنم... لیاقت (به قول ...ون کوچولو: هییاقت) ندارن...

۷- همسایه های مهربون

۱- منتظر ماشین بودم که دو تا دختر خانم شیک اومدن جلومو شروع کردن صحبت کردن... یکیشون جفش (با لهجه ...ون کوچولو) جتونی پوشیده بود ولی اون یکی از این جفش خانمانه پاشنه دارا... بهدش خوب دختر منننن......... تو که نمی تونی کفش پاشنه دار بپوشی خوب نپوش! ایه نیومده از اسمون که حتما باید از اونا بپوشی... بیچاره بینوای دیوانه از زوره اینکه تعادلشو حفظ کنه زانوهاشو خم کرده بود وایستاده بود ... خدا بخیر کنه موقع راه رفتن...

 

۲-  دیشب رفتم رو بالکن نمی دونم چی چی بردارم... دیدم یه صدایی میاد تق تق تق تق تق....(یه تک هم داره می ره!!! ) نگاه می کنم می بینم به به همسایه پایینی محترم اون موقع شب پرده رو زده کنار دلش وا شه !!! اونوخ شصتاد کیلو سبزی گذاشته جلوش داره خورد می کنه اونم با چی؟!!!!!!!!!! با ساتور... خدایا منو بکش ... چقدر این همساده هامون وخت شناسن... تازه یه وختایی ساعت ۹ اینطورا می بینیم تالاپ تالاپ یه صدایی پیچیده تو ساختمون  ... چی شده چی نشده... همون همساده پایینیه داره رو تردمیلش می دوه... خدا منو مرگ بده... تازه تازه ها خانم خانه داره ... از صب که پا می شم می بینم بیداره و داره بچه هاشو راهی می کنه و بعدش هم بدو بدو می ره خرید و تو صف شیر و ... الا ماشاللللههه... فک کنم بعدش خسته می شه میاد خونه استراحت می کنه بهدش دیگه اخر شب شروع می کنه کارای خونه رو انجام دادن !!!!!!!!!!!!!