خوب باید بگم این چن وقته هم اتفاقا بد نبودن و هم خبر خاصی هم البته اش نبوده! یعنی زندگی روال عادی رو داشته هیچ چیز جالب انگیزی نبوده و من کماکان خلق متوسطی دارم و حوصله ندارم و از این حرفا.
برای همسرزندگی هم اتفاق خاصی نیفتاده و کارش هم هنوز ندرستیده و هر دو مون کلافه ایم بابتش.
و دیگه اینکه صبحها اصلا نمی تونم بیدار بشم. حداقل هفته ای ۱ روز و مرخصی می گیرم چون واقعا تحمل محیط مسخره کاری و شرایط افتضاح اون از صبر و تحمل من خارجه. همسرزندگی میگه بالاخره بخاطره این رفتن نرفتنا و دیر و زود اومدنات اخراجت می کنن. منم می گم بیتر!!!
و به شدت دنبال یه دکتر متخصص و اینا می گردم ترجیحا اعصاب و روان و اینا که یه ۱۵- ۲۰ روزی بهم استعلاجی مرگ بده!!!
و دو خبر مسخره تری که دیروز شنیدم اینه که یه خانمه که همسایه یه بنده خدای دیگه ای هست تو دانمارک٬ پارسال بجه دار شده یه دو قلو و امسال هم دوباره باردار بوده و وضع حمل نموده ولی ۶ قلو!!!! تقریبا می شه گفت دنی و اخرتش و با هم خریده یا یه جورایی دیگه ترکونده!!! هر جور حسابیدم دیدم نمی تونم یه روز که چه بعرضم ٬ یه ساعتم تو خونه ای که ۸ تا بچه ماکزیمم ۱ ساله وجود داره دووم بیارم (گریه شدید) البته خوب اونا اونجا وضعشون بد نیست چون در مورد بچه دولتشون هیچ کوتاهی ای نمی کنه و همین الانش هم بهشون پرستار و اینا و اینا داده... اره بابا ...
خبر دوم هم راجع بع یه خانمه که شوهرش از این تاکسی سبزا داره و یه خونه ۶۰ متری و یه دختر مدرسه و دوباره حامله شده و یه دو قلو اورده و بیچاره شده و اینا. اینو دیه حسش نیست بگم. خسته شدم.
باشه تا بعد