۶۸- تصمیم های حبابی !

۱- داروی جدید و از امروز شروع کردم. نمی دونم بخاطر اونه یا چیزه دیگه ای٬ ولی حالم امروز اصلا خوب نیس. تا حالاش که خیلی بیریخت بوده. خدا به دادم برسه تا آخرش. دیشب و که از ۱.۵- ۲ بیدار بودم تا ۵ ۵ خوابم برد تا ۷ . بعدشم که از گرسنگس داشتم می مردم دو لقمه صبونه خوردم و بعدشم قرصم که اونم معده مسخره ام نتونست نگهشون داره و از صبح هم همینطوری گرسنه امه ولی تا یه چیزی می ذارم دهنم حالم بد می شه. ۱ ساعت پیش که افتضاح بودم. انقباض معده امو حس می کردم و حرکتهای روده رو هم همینطور. بغضم هم گرفته بود. تازه ساعت ۱۰.۵ هم وقت داشتم پیش خداداد که رفتم و تا ۱۲.۵ نشستم و اخرش هم دیدم نخییییییییییر ول کن نیس. هر مریضی رو داره ۴ بار چک می کنه و منش اش گفت اینطوری پیش بره ۱.۵ وقتت می شه. منم عصبانی شدم و گفتم نمی خوام اصلا . اومدم بیرون. هیچی فقط الکی ۲ ساعت اونجا دهنم سرویس شد.  

 

۲- تازه............. شنبه ای وقت دکتر پوست داشتم . ساعت ۶.۵ . رفتم خونه خاله کدوشو بهش دادم و یه ربع به ۶ راه افتادم و اومدم سر کردستان ٬‌منتظر ماشین واسه تخت طاووس. حالا مگه ماشین می اومد. ترافیکم بود خدااااااااااا. هی به خودم گفتم بیخیال شم برم خونه٬‌ بعد گفتم نه بذار برم ببینم اخرش چی می شه. هی وایستادم. خلاصه بعد از ۲۰ دیقه یه ماشین سواریدم و یه ۱۰۰ متر که رفتیم جلو دیدم نهههههههههههههههههههه٬ ترافیک داغونه و ماشین وایستاده اصلا. هی دو دو تا ۴ تا کردم و اخرش گلها پیاده شدم !!!!!!!!!!!!!!! دیدم به دکتر که نمی رسم پس  برگشتم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  

هی هم به خودم فحش دادم که تو این ترافیک ٬ من که سر کردستان بودم٬ حالا دوباره باید ماشین بگیرم مسیری رو برم که حداقل ۲۰۰ متر اون موقعش جلوتر بودم تو ترافیک  

 تازه اونجا هم تقریبا ۴۰ دقیقه ایستادم تا ماشین گیرم اومد!!!!  

 

اینم از تصمیم های حبابی!!‌ 

خداییش عمر هیچ تصمیمیم نشده بیشتر از  ۳- ۴ دقیقه باشه!!!!   فک کنم واسه همینم خدا منو حباب کرد (نیش)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد