۶۵- سر خیار کدوم وره؟! از این وره و از اون وره...!!!!

۱- خونه خاله اینا بودیم که خاله هی به همسرزندگی تعارف می کرد که میوه برداره و اونم نمی خورد که دایی یه انار گنده برداشت و گذاشت تو یه پیش دستی کوچولو و شروع کرد به پوست کندنش سر حوصله. همسرزندگی هم درست جلوش نشسته بود و نگاش می کرد. یه چن دیقه ای گذشت که یه دفه همسر زندگی گفت: چه حوصله ای داری دایی؟! اگه من بودم تا حالا ۵ تا انار خورده بودم!  

دایی با چشمای گرد شده نگاش کرد و نمی دونم خاله چی گفت که یهو خندیدم و گفتم: پس فک کردین چرا همسرزندگی الان چیزی نمی خوره ؟ خوب واسه اینکه تحمل اینقد وقت گذاشتن و واسش نداره . وقتی اراده کنه میوه بخوره می ره بر می داره از تو یخچال و همونجا سر سینک ترتیبشو طی چن ثانیه می ده و بعد با خیال راحت میاد میشینه. اینقدم سریع می خوره که انگار کسی می خواد ازش بگیرتش. واسه همینه که من نمی تونم انار بخورم دیگه. چون همش خودش واسه خودش پوس کنده نکنده اونم تو خود اشپزخونه  می خورتش!  الانم واسه اینکه ابروریزی نکنه (!) تو خونه که بودیم سریع ۲ -۳ تا پرتقال خورد و بعد راه افتاد !   

 

بعداز یه سری مکالمات همسرزندگی گفت که خوب معلومه . بخاطره اینکه اینجا مهمونم و مجبورم کلاس بذارم موقع میوه خوردن و اینا دیگه. اونوقت بهم نمی چسبه میوه خوردن!  

 

بحث به اینجا رسید که همسرزندگی پرتقال که می خواد بخوره پوست نمی کنه پر پر کنه و بخوره ۴ قاچ می کنه و قارت می ده پایین (البته منم ولی با شرایطی که عرض می شود...) . منتها با این تفاوت که همه برشهای افقی می زنن به پرتقال که قاچش کنن ولی همسرزندگی برشهای عمودی و اینا. و نهایتا بغیز ار یه پوست نازک که همون پوستِ رنگیه خارجیه پرتقاله٬ دیگه چیزی ازش نمی مونه.

 

همه با تعجب نگاش کردن و خواستن اینکار و بکنه که البته زیر بار نرفت و نمی دونم دوباره چی گفت که گفتم بابا شما کجای کارین؟! یه سری معجزاتی داره همسرم که کسی تاحالا نتونسته عینشوو بیاره. مثل اینکه وقتی گلابی می خوره از گلابی فقط و فقط اون چوب سر گلابی باقی می مونه و از یسب هم همینطور . و اگه این سیب و گلابیه اون چوب رو نداشته باشن اثری ار اونا به جا نمی مونه حتی یه مولکول.  

(و در حالیکه همه از تعجب و حرفایی که خودِ همسرزندگی در ادامه حرفای من و تائید و تاکید و توضیح اضافه این موارد میزد٬ هم خنده اشون گرفته بود و هم تعجبیده بودن)ادامه: تازه این که چیزی نیست. واسه همه ته خیار تلخه و نمی خورنش ولی واسه همسرزندگی سر خیار!!!!  

 

اینو که گفتم دیگه کسی باورش نشد و شروع کردن به امتحان کردن و این حرفا و بحث کشید به اینجا که اصلا همسرزندگی خیار برعکس می گیره تو دستش !!!! و نتیجتا به ته خیار می گه سر خیار   

 

در ادامه هم دامی واسه همسرزندگی یه کلاس آموزشی گذاشت که سر و ته میوه ها رو بهش یاد بده :D  

 

 

2- دادگاه اعلام حکم حضوری همسرزندگی به نفعش بوده گویا. اینطور که وکیلش می گه. حالا ببینیم اون یارو عوضیه که حتما میره واسه اعتراض، نتیجه دادگاه تجدید نظر چی می شه 

 

خدا کنه به خیر بگذره. دیگه چیزی از اعصاب واسم نمونده. بسکه هی کاری واسش نمی تونم بکنم الا صبر ببینم نتیجه دادگاه چی می شه و دیدن استرس ها و اعصاب خوردی های همسرزندگی که هی داغونترش می کنه. خدا ازش نگذره که اینطوری با زندگیمون بازی کرد .  

حالا فقط اینم نیست . هنوز اون پاکزاد حرومزاده مونده.  

 

3- اگه خدا بخواد فردا می خوایم بریم کرمانشاه. (خوشحالی می کنیم) من تا حالا اونجا نرفتم. می گن گشنگه. نمی دونم فرهاد هنوزم اونجا هست یا نه ولی!   

 

4- تازه امروز هم دوباره میرم مشاوره. نمی دونم همسرزندگی اونو قانع می کنه و یا اون همسرزندگی رو  

نظرات 1 + ارسال نظر
گل گلی چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:48 ق.ظ http://golgoli.blogsky.com

ااا ... باید این بالا نظر میزاشتم ... اشتب شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد