۶۰- امیدوارم...

۱- خوب می شه گفت : این روزها که می گذرد شادم..... شادم که این روزها می گذرد!!!!   

 

۲- پدر همسر گرامی از اینکه دوشنبه تو مراسم سالگرد ضربت خوردن عموی همسر (تازه اونم به سال عَرَبا که نمی دونم این مدلیش چه صیغه مُفردیه دیگه؟!) زیاد با کسی نحرفیدم و نجوشیدم و میلم هم به اون افطاریه ...شون نبود ناراحت شده بود و ۵ شنبه ای که گفته بودم با مژگان اینا قدوم مبارکشون و بیارن بذارن رو چشم ما (که چشمم نرم دندم کور ٬ کاشکی نمی گفتم) بهانه آورده بودن که نه و نمیشه و کار دارم و خلاصه نیومده بودن.. 

بهدش که قضیه دوشوندونم(!) شد اولش گفتم به ....م که ناراحت شده . مگه من باید هرکاری اونا دلشون می خواد بکنم. اما بهدش ناراحتیدم چون دیدم ۵ ساله همسرزندگی بطور معمول تو جمعهای شلوغ خانواده من همینطوریه و مامان بابا با اینکه هی می پرسن این شازده چشه یا ابروشه٬ ولی اینطوری واسش سوسه موسه نیومده بودن!

به همسرزندگی عین اینا رو گفتم و خیلی چیزای دیگه و ۲ تا قطره اشک هم اومد سراغم که زودی دعواشون کردم. گفتم می رم ازشون عذرخواهی می کنم که مسئله رو کشش ندن . حوصله این بچه بازیا رو ندارم دیگه 

 

 

 

 ۳- نمی دونم چرا یه حس غریب/قریب ی تو مهر پیدا کردم... درکش نمی کنم.  

تازه یه جورایی همش یه دلشوره مسخره همراهیم می کنه!!!  

 

 

۴-  امیدواری یعنی اینکه : همیشه تو فالت چیزای خوب خوب می نویسه اما هیچ وقت اون چیزای خوب خوب برات اتفاق نمی افته . اما تو همچنان امیدواری که اون چیزای خوب خوب یه روزی اتفاق بیفتن!  

فعلا منم اینطوریم. هر کی هم که بهم بخنده خره!  !!!!

 

باقیش هم حوصله ام نمیاد...  

  

 

 پی نوشت:  

اه اه اه... بیشعور... بعد از کلی در به دری و تلاش و جستجو و هزاری این در اون در زدن فایل رو دانلود کردم. بیشعور پسوردشو نذاشته واسه باز کردنش  حالا من چی کار کنم  

اخه مگه من چگد توان دارم؟! چرا اینگد حرصم می دین؟!‌ خوبه سکته کتن بیفتم اون گوشه سه گوشه؟!!! اخه چرا اینگد با اهصاب من بازی می کنین؟! حالا من فایل بدون پسوردشو از کجا بیارم ؟ همینشم یه روز کاری تمام وقتمو گرفت تا پیداش کردم . اه اه اه ....   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد