۴۴- روابط عمیق فامیلی !!!!!!!!

۱- خوب الان یکم گیجم........ از اونجاییکه با دایی اینا رابطه چندانی ندارم و به عبارتی یعنی اصلا رابطه ندارم حالا که شنیدم عقد دخترشه نمی دونم باید چی کار کنم 

اگه هفته پیش دست دست نکرده بودم و یه زنگ به داییه زده بودم الان اینقد به چه کنم چه کنم نمی افتادم.......... از عید بهش نزنگیدم....  الان نمی دونم اگه زنگ نزنم تبریک بگم می گه بیا اینم از فلانی... چمیدونم چی چی شده... یه زنگ نزد تبریک بگه!!!!!!!

اگه زنگ بزنم فکر می کنه زنگیدم که بگم منم دعوت کنین........  

نمی دونم چی کار کنم.........

حالا اصلا بر فرض خودش زنگ زد و دعوتم هم کرد...... بعدش چی؟ من که دوس ندارم برم چی؟ مامانو چی کار کنم؟!!!‌ دیشب که گفت بهم و منم گفتم خوب مبارک باشه اینقد جلزید که یعنی چی؟!!! چرا اینطوری می گی؟! یعنی خوشحال نشدی؟ می گم خوب چرا... تبریک گفتم دیگه مگه باید چی کار کنم!!!!!

به همسرزندگی (بدون قصد و غرض) می گم بیا حالا تو این هاگیر واگیر باید یه ربعی چیزی هم واسه اون بگیریم.... بدم تا گرونتر نشده بگیرش ها!!!!! مامانم ناراحت شده که تو نمی خواد خرج کنی!!!!!!!!!!!

می گم بابا من که منظوری نداشتم.... فقط می گم بریم بخریم... مگر اینکه دعئت نکنه خوب نمی گیرم.......... باز دوباره بیشتر ناراحت و عصبانی شده که چیه... به کلاست نمی خورن که نمی خوای بیای عروسیشون؟!!!!  می گم بابا نه به داره نه به باره هنوز که کسی چیزی بهم نگفته.... میگم اگه دعئتم کردن خوب منم باید کادو بدم دیگه.... بهتره که الان برم بخرم. همین.  (تازه با یه قیافه ی غلط کردم بابا دیگه و اینا گفتم که از خره شیطون بیاد پایین.... وگرنه که حالا حالاها بحث داشتیم!!!!!!!! ) خدا به خیر کنه باقیه ماجرا رو... این که فقط از خبر دادنش بود.....

 (خوب البته بدم هم نمیاد که دعوتم نکنن و نرم  )

۲- همسر نزدگی بغلم کرده و با یه عالمه ناز و نوا زش و .... هی از خودش تعریف می کنه: ببین چه شوهری داری.. نمونه اس! تکه! خوش تیپ خوشگل خوش صدا........... و الخ.

بهش می گم اخه دانا!‌ کجای دنیا ادم یکی دیگه رو می بغله اون وقت هی قربون صدقه خودش  میره؟!!!‌ با یه قیافه حق به جانب اول می خنده بعد میگه خوب ایرادی نداره که... دیدم ساکتی منم قربون صدقه خونم کم شده ... تو رو که بغلیدم پس مشکلی نداری یه کم هم خواستم از خودم تعریف کنم شاید ....... !!!! (بعد از یه مکث کوتاه) البته از اون نظر راست می گیا حباب!‌ فک کنم بهتر بود یه کم اول ار تو می تعریفیدم بعد راجع بع خودمو می گفتم ... اون موقع تو حواست بیشتر جمع شده بود!!!! به این مسئله اش فک نکرده بودم!!!!!!!!!!

من:

۳-

عقد کنونه دختر داییه رو چی کار کنم!!!!!!!!! زنونه خونه خودشون... مردونه دو کوچه پایینتر خونه حاج خانم فلانی که تو مسجد فلان جا مجلس بهمان داره...!!!!!!!!!!!!!

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عمو سیبیلوو یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:37 ق.ظ http://amosibilo.blogsky.com



باز کن پنجره را
بال بگشا و بیا
تا دل بیشه دور
تا به انبوهی جنگل برسیم
تا به سرشاری رود
تا به خاموشی سنگ
تا به بالای صنوبر برسیم

بال بگشا و بیا
تا به تنهایی جان
تا به بیتابی دل
تا به سرچشمه اشک
تا به پاکی محبت برسیم

بال بگشا و بیا
تا به مهتابی شب
تا به پهلوی سکوت
تا به بارانی ابر
تا به خوشبوئی گلها برسیم

بال بگشا و بیا
تا به سر حد خیال
تا به اوج ملکوت
تا به پهنای افق
تا به آن سوی تمنا برسیم

بال بگشا و بیا
تا کنار ساحل
تا دل دریاها
تا غریو طوفان
تا به همخوانی مرغان مهاجر برسیم

بال بگشا و بیا
تا دل گندمزار
تا به سبزی چمن
تا شکوفائی گل
تا به سرخی شقایق برسیم

بال بگشا و بیا
تا لب جوی جمال
تا به پاکی نسیم
تا سر کوی وصال
تا به سرمستی نرگس برسیم

بال بگشا و بیا
تا سر کوی مغان
تا به میخانه دل
تا به پیمانه و می
تا به سرجوشی خم
تا به لبریزی ساغر برسیم

بال بگشا و بیا
تا پریشانی زلف
تا به بیصبری جان
تا به دیوار فنا
تا قریبی وفا
تا به سرسینه نالان برسیم

باز کن پنجره را
بال بگشا و بیا
تا دل باغ خیال
تا بن کوچه ذوق
تا به مهتابی شب
تا به سرجوشی خم
تا به سرچشمه معنی برسیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد