۳۷- دری وری

 

۱-  اخه ادم نمی دونه چی بگه ؟ به کی بگه؟ چه جوری بگه؟ اگه هی اینور اونور و نگا کنی راه بری می گن دختره سر به هواس! سر و گوشش می جنبه! .... اگه سر تو بندازی پایین هی زمین و نیگا کنی و راه بری حالت بهم می خوره بسکه این مردا با ادبن و هی اب دهنشونو (اه اه اه) نمی اندازن رو زمین!!!!!!! اول سبحی اخه ادم ایم منظره رو ببینه چه حالی باید بهش بدسته؟!

۲- خوب من که چا در سرم نمی کنم ارایشم اون جوری نمی کنم. فقط یه خط چشم همیشه دارم. والسلام. ولی موندم این همه خانم که تو خیابون هی می بینم چادر سر کردن ولی مثه یه عروس خودشونو درست کردن و از زیره چا در هم یه مانتوی کوتاه فانتزی پوشیدن که هی هم چا دره رو بادش میدن  هدفشون چیه؟! بگذریم از اینکه چه مهمونیهایی می رن و چه کارها که نمی کنن! من تا اونجا که یادم میاد کاری به کار کسی نداشتم و به نظرم هر کی مختاره هر جور می خواد و عقلش اجازه می ده بگرده ولی این یه کار به نظرم مسخره کردنه! البته حالا نمی دونم اونا ارایش و کسایی که ارایش می کنن و دارن مسخره می کنن یا چا در رو!!!

 ۳- کولر رو هر وقتمی روشنیم بوی ماهی مرده می ده. می گن چون پوشالهاش نوهه. می گم اخه بابا اون موقع که ما ۴ سال!‌ پوشالارو نعوضیده بودیم و بو لاشه مرده می داد که باید بیشتر می بویید نه الان که تازه است

۴- اون روزی از جلوی دانشکده اقتصاد داشتم می ردیدم یه دختره اومد بیرون با یه مانتو از اینا که از زیر سینه چین چینی و گشاد می شه و گل منگلی . زمینه اش مشکش بود ولی از زمینه خبری نبود . همه اش گلای رنگ و ارنگ قرمز و زرد و نارنجی و اینا داشت!‌ نمی دونم واقعا اونجا دانشگاه بود یا مهمونی و یا اتاق خواب!!!!  


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد