۱- بیشعورا معلوم نیس چرا همه good life ها رو خوردن!!!! هر چی می گردم کماکان نیس. ایندفه مجبور شدم insense بگیرم واسه سالگرد نامزدیمون. خوبه ها. دوستشم داریم هر دومون ولی اون یه چیز دیگه است!
۲- اینجا که دوباره جام عوض شده گیره یه سری خل و چل بیشتر افتادم! یه اقاهه هست که با هیشکی نمی حرفه و همش هم یه جا یعنی سرجاش نشسته از صبح تا خود عصر و تکونم نمی خوره! نمی دونم ایا مشکلی داره واسه تکون خوردن یهنی؟ چطور می تونه ۸ ساعت یه تِک بشینه اصلا؟ اون یک یکه بدتر . یه جوری کار می کنه که انگاری داره چه کار مهمی می کنه!! حالا داره می ره ظرفای ناهارشو بشوره ها! همش هم مثلا می خواد بره سرجاش بشینه و دو قدم که مونده برسه شروع می کنه به دویدن تا بشینه رو صندلیش بدبخت خله! اون یکی مثلا چه می دونم موزع بوده الان شده مسول دفتر مدیرکل. یه جوری باهات حرف می زنه که انگار خداس و اون بالا بالاها و تو یه فیتو پلانکتوم هستی تو قعر اقیانوس! این یکی دیگه کلهم از ساعت ۸ صبح تا ۴ بعد از ظهر بغیر زمانیکه داره ناهار می خوره داره با تلفن حرف می زنه وقتی هم یه اتفاقی می افته از ترس جونش یه کارایی می کنه که بیا و ببین!مثلا یه ساعت پیش power سیستمش سوخت وقتی بچه ها داشتن سیستمشو چک می کردن این هی می رفت عقب تر وای می ستاد نکنه یه دفه یه چیزی از تو سیستمِ پاور سوخته اش بیاد بیرون بخورتش!!!!
۳- دیروزی که مثلا یه کم با همسرزندگی سر سنگین بودم و مثلنش تحویلش نمی گرفتم و اونم یه جورایی باهام نمی حرفید حوصله ام سر رفته بود تازه دلم هم می خواست اون بیاد جلو و از این حرفا! تا اینکه رفت حموم. دیدم اووههههههه اون اگه به خودش باشه تا یه ساعت و نیم دیگه در نمیاد. رودی رفتم در زدم و مثلا با عصبانیت گفتم زود بیا بیرون! اونم گویا متعجب شده بود ولی بهر حال ۵ یا ۱۰ دیقه بعدش اومد بیرون. تو این فاصله هی فک میکردم اومد بیرون چی بگم اخه. که موبایلش زنگید. منم رفته بودم رو تخت دراز کشیده بودم واسه خودم که یعنی امنگار نه انگار. دیدم اومد کنارم . هیچی نگفتم. هی نگام کرد. اخرش خنده ام گرفت و پتو رو کشیدم رو سرم. می گه چی کارم داشتی ؟ برای چی گفتی زود بیاد؟ با یه قیافه حق به جانب می گم مگه ندیدی موبایلت خونه رو گداشته بود رو سرش !!! گفت: اِِِِِِِِِِِِِِِِِ اِ اِ ...... یعنی دلت واسم تنگ نشده بود دیگه؟! باشه . بعد که پاشد بره و یهنی من فک کردم که داره می ره همچین پرید بغ لم کرد که خشکم زده بود از تعجب. اینقد چرت و پرت گفت و خندوندم که نگو. زندگی اینقده شیرین شد!!!!
۴- همسرزندگی بهم میگه برو خدا رو شکر کن از این شوهر فقط یه دونه تو کل جهان هستی هست اونم تو داری!!!! فک کنم پارتی داشتی خدا از اون بالا منو فقط واسه تو فرستاده!!!!